چترباز قسمت دهم

ساخت وبلاگ
اردشیر که عجله داشت بفهمد چه ماجراهائی در انتظارش است، سریع وسط حرف جوان چاق پرید و گفت: - خُب؟ - بعد، بهت میگه؛ یه جای باحال برای رصد ستارگان پیدا کرده. یه زندان متروکه، بیرون روستائی که 70 کیلومتریه چترباز قسمت دهم...ادامه مطلب
ما را در سایت چترباز قسمت دهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : naserkabirzadeh58 بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 9 دی 1397 ساعت: 4:58

اردشیر با درگیر شدن مُچ پایش احساس کرد، سردی چیزی که او را گرفته دارد تا مغز استخوانهایش نفوذ می کند. در آن موقعیت، حرکت کردن هم برایش غیر ممکن شده بود. اما همین که به سختی توانست به خود جرأت دهد و پا چترباز قسمت دهم...ادامه مطلب
ما را در سایت چترباز قسمت دهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : naserkabirzadeh58 بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 9 دی 1397 ساعت: 4:58

داخل جمع، تنها کسی که به حرف های جوون سفید مو، عکس العمل نشان نداد، آرش بود. او بعداز اینکه خندید، گفت: - در هر صورت، انتخاب ما همون جن وحشیه! نگران ما هم نباش! هر کسی دل دیدن نداشت، چشمش رو می بنده! چترباز قسمت دهم...ادامه مطلب
ما را در سایت چترباز قسمت دهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : naserkabirzadeh58 بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 9 دی 1397 ساعت: 4:58

اولین باری بود که اردشیر می دید، زانوانش از ترس در حال لرزیدن است. دو دندان درشتی هم که سر شانه اش گذاشته شده بود، هر لحظه به فشارش افزوده می شد و اردشیر منتظر بود تا دندان ها به گوشت و حتی استخوانش ن چترباز قسمت دهم...ادامه مطلب
ما را در سایت چترباز قسمت دهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : naserkabirzadeh58 بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 9 دی 1397 ساعت: 4:58

صدای کشیده شدن پنجه بر کف زیر زمین دوباره شنیده شد. اردشیر که نمی دانست صدا از کجاست با ترس داشت نزدیک شدن بنیامین را نگاه می کرد، ناگهان، بنیامین برای چند لحظه در هوا ثابت ماند. اردشیر که نمی دانست چ چترباز قسمت دهم...ادامه مطلب
ما را در سایت چترباز قسمت دهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : naserkabirzadeh58 بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 9 دی 1397 ساعت: 4:58

وقتی سارا داشت در مورد روستا و خانواده اش صحبت می کرد، فکری به ذهن اردشیر رسید. اما از آنجائی که می دانست سارا دل پُری از او دارد، سعی کرد اول با همدردی کردن، کمی دل او را بدست بیاورده، بعد اطلاعاتی ر چترباز قسمت دهم...ادامه مطلب
ما را در سایت چترباز قسمت دهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : naserkabirzadeh58 بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 9 دی 1397 ساعت: 4:58

طبق گفته ی هما، از آنجائی که به ترتیب حضورشان در زندان متروکه مرده بودند. اردشیر با خود گفت؛ ظاهراً همه مرده اند و او نفر آخر است. ولی بی انصافی بود که بعداز پیدا کردن دفترچه، داستان زندگیش به پایان ب چترباز قسمت دهم...ادامه مطلب
ما را در سایت چترباز قسمت دهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : naserkabirzadeh58 بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 9 دی 1397 ساعت: 4:58

آرش بعداز سؤال اردشیر آرام شد و نگاهی به او انداخت. دهانش را باز کرد، اما همین که خواست چیزی بگوید، نتوانست. انگار مهری بر زبانش زده شده بود، که به او اجازه حرف زدن نمی داد. پس با شرمندگی سرش را پایین چترباز قسمت دهم...ادامه مطلب
ما را در سایت چترباز قسمت دهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : naserkabirzadeh58 بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 9 دی 1397 ساعت: 4:58

دیگر همه چیز تمام شده بود و جن در حال باز کردن درب کمد بود. اردشیر هم با تمام قدرت، داشت برای لحظه های آخر عمر خود تلاش می کرد. ولی خودش هم می دانست که مقاومت بی فایده است! پس در همان حالت شروع کرد به چترباز قسمت دهم...ادامه مطلب
ما را در سایت چترباز قسمت دهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : naserkabirzadeh58 بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 9 دی 1397 ساعت: 4:58

بچه ها بعداز اینکه با تعجب داخل تالار   خانه   ی آقای کیانی شدند، همراه عمه خانم به کتابخانه ی ساختمان رفتند و بعداز سلام و احوال پرسی، عمه خانم گفت: - معرفی میکنم، جناب آقای کیانی، یکی از بهترین نویسندگا چترباز قسمت دهم...ادامه مطلب
ما را در سایت چترباز قسمت دهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : naserkabirzadeh58 بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 9 دی 1397 ساعت: 4:58